امروز رفتم کمک خالم. قرار بود لباسم رو برش بزنم و دیگه شروع کنم به دوختنش ولی خب نشد.

یه نفر چند تا صابون و حوله و سبد چوبی و تور و ربان و اینا داده بود بهش تا واسش تزیین کنه. اولش فکر کردم لابد واسه یه تازه عروسه که جهیزیه رو تزیین میکنن تا بقیه بیان ببینن. ولی تا پرسیدم واسه کیه؟

خالم گفت اینا واسه معلم پسرشه و گفته تازه خونه خریدن اینا رو واسم تزیین کن که بذارم توی سرویس و حمام !!! تعجبم از اینه که این خانم معلم تازه عروس نبود و به گفته ی خودش چون واسه عروسیش این کارها رو نکرده بود و از خانواده شوهرش حرف شنیده بود حالا میخواست جبران کنه .!!!

وااااای سرم داشت سووووت میکشید و هنگ بودم کلا !

آخه چرا؟! چرا انقدر حرف دیگران واسمون مهمه؟ انقدری که طرف با دو تا بچه تازه خونه دار شده و میخواد جبران گذشته رو بکنه !!! کی چی بشه؟

که مادرشوهرم نگه فلان . که خواهرشوهرم نگه بهمان .!

مگه میشه یه حرف زدن انقدر توی زندگیت تاثیر بذاره تازه نه حرف حسابی و خوب! حرفای الکی و بیخود.

چقدر تا حالا سر اینکه فلانی تاییدت نکنه، لباس موردعلاقتو نپوشیدی؟ چقدر تا حالا واسه حرف بقیه، کاری که دوس داشتی رو نکردی؟ چقدر تا حالا جلوی دوستات و رفیقات اعتقاداتتو مخفی کردی سر اینکه بهت نگن اُمُل !!!

چرا تموم نمیکنیم این حرفای مسخره رو . چرا خودمونو راحت نمیکنیم و به زندگیمون برسیم؟!

.

من میتونم از خودم شروع کنم وقتی بهم میگن بفرمائید جهیزیه دخترمون رو ببینید با کمال احترامی که برای طرف مقابلم قائلم میگم: ان شاءالله که خیر همدیگه رو ببینن و مبارکشون باشه . هر چی هم دادین بهشون، امیدوارم بسلامتی استفاده کنن. با دعای خیر برای عروس و داماد اصلا نمیرم داخل خونه عروس بببینم چه خبره !!!

و اگه کسی اینو رعایت کنه . خیلی از مشکلات خرید جهیزیه حل میشه .

اگه هر کسی خودشو جای اون پدر و مادری که میخوان جهیزیه بخرن بذاره، آروم آروم ندیدن جهیزیه میشه عادت .

والسلام

.

به وقت #13 بهمن

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها